مهيارمهيار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مهيار دليل خوشبختي مامان و بابا

تولد يك سالگي

پسرم ، يك پاييز يك زمستان يك بهار ويك تابستان را ديدي، زين پس همه چيز جهان تكراريست                                           جز مهرباني اميدوارم تمام زندگيت سر شار از محبت و مهرباني و عشق باشد. عزيز دلم تولد يك سالگيت مبارك ..صد ساله شي.. ♥♥ اينم كارت تولدت ازش عكس گرفتم كه هميشه داشته باشيش: البته من مد نظرم اين بود كه يه صفحه كامل عكست باشه متن صفحه اي د...
8 دی 1392

در آستانه يك سالگي..

1391/11/17يك ماه مونده تا يكسالگي آقا مهيار گلم، مهيار ديگه ميتونه راحت خودش وايسه : الان ديگه صاحب چهار تا دندون ريز و برفيه خوشگل شده كه گاهي شيطنت ميكنه و حسابي گاز ميگيره: و وقتي ميگيم وايسا عكس! ديگه ميدونه و گاهي ژستاي خواستني ميگيره: دليل خوشبختي :  ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ صافي آب مرا ياد تو انداخت! تو دلت سبز ، لبت سرخ، چراغت روشن، نفست داغ،تنت گرم ، دعايش با من! ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ...
7 دی 1392

تلاش مهيار براي راه رفتن

پنچشنبه 1391/11/12 سي وپنج روز مونده تا تولد يك ساگي آقا مهيار نازنين امشب مهمون داشت عمه و بابا حاجي اينا بودن آخر شب تنهايي بدون اين كه از چيزي كمك بگيره بلند شد و مي خواست دنبال دختر عمه روياش بره ...( الهي مامان فداش) بعد از چند بار بلند شدن و نشستن... با كلي تشويق و ماشالله و هورا ودست بالاخره تونست دو قدم بره و خسته شد نشست. كه ما از اين تلاش با نتيجه فيلم گرفتيم ...
7 دی 1392

سالگرد ازدواج 3 نفره

سومين سالگرد ازدواج ما با يه جشن كوچيك سه نفره خدارو هزار بار شكر مي كنم كه امسال مهيار عزيز هم در كنار مامان و بابا براي سالگرد ازدواج هست ( 91/9/6 مهيار 8 ماه و 20 روزش بود). بابا مهدي هم كلي زحمت افتادن كه من فقط از كيكش عكس گرفتم: ...
6 دی 1392

مهيار و اولين عاشورا

اينجا تازه مهيار ميتونست دستشو به ميز يا مبل بگيره و بلند شه ... اينجوري پيش بره قبل تولد يكسالگيش كامل ميتونه راه بره (عزيز مامان) ...
6 دی 1392

وقتي مامان آرايشگر مهيار ميشه!!

91/8/15به دليل اينكه آقا مهيار هنوز براي آرايشگاه رفتن كوچيك بود و احتمال اينكه اجازه نميداد كه آقاي آرايشگر نزديكش بشه .. مامان دست به كار شد و وااااااي بله ديگه من مجبور شدم برم براش كلاه بخرم يعني بابا مهدي اينقد گفت موهاشو خراب كردي كه منم ديگه همش مخفيش مي كردم. اينم عكس بي كلاهش.... ولي خودمونيم خيلي هم كه بابا مي گفت بد نشده بود.. نه ؟؟ ...
5 دی 1392

آش دندوني

بعد از مرحله سخت واكسن 6 ماهگي نوبت آش دوندوني شده. جمعه 91/7/7  مهيار خونه آقا جون براي آش دندوني كه خاله ها كلي زحمت افتادن دستشون درد نكنه: ...
5 دی 1392

بعد از سفر

91/6/25 خيلي خسته بودي بغل بابا حاجي خوابت گرفت..انگار خونه خودمون كه اومديم آرامش گرفتي بعد از مسافرت حمام چسبيد.... اوخيش.... واكسن 6 ماهگي رو فردا(91/6/26) با 8 روز تأخير ميخواي بزني چون ميخواستي بري مسافرت اجازه دادن كه بعد از سفر بزني...بازم استرس واكسنتو دارم اي خدا جوون مهيار زودتر بشه 18 ماهش واكسناش تموم شه ...
3 دی 1392

ايرانگرد 6 ماهه:

دقيقا" مهيار 17 شهريور 91 شش ماهه شده بود كه هم زمان با مسافرت يك هفته اي به شمال ، اردبيل ،سرعين و....شد. جمعه 17 شهريور ساعت 2 بعد از ظهر مسافر كو چولوي ما راهي اولين سفر عمرش شد. اول راهي خونه دايي شد تا به اتفاق خانواده دايي و ترنم خانم سفر شمالو شروع كنه.. سد امير كبير ايستاديم آقا مهيار لا لا تشريف داشتن.. دريا كنار تالاب انزلي مهيار بغل بابا جونش تو قايق گردنه حيران زنجان مهيار در راه بازگشت بعد از يك شب سخت كه آقا مهيار خيلي هم بد اخلاقي كرد.البته قبل از سفردندوناي آقا مهيار تقريبا دوتاي جلوش سفيدياش زده بود بيرون يعني بد اخلاقي مال دندون بود.. اوخي كه چقدر اذيت شدي الهي فداش... مباركت باشه دليل خوشبختي دن...
3 دی 1392